.
.
.
.
.
.
مظلومیت و بیگناهی سیدالشهدا (ع) و خاندان او
اگر دشمنان دين جرم و خطاي بزرگي مرتكب شوند و به سرزمينهاي اسلامي تجاوز كنند، بر هر مسلماني واجب است به جنگ با او برخاسته و او را تنبيه كند؛ امّا گاهي حاكمي در سرزمينهاي اسلامي دچار جرم و گناه علني ميشود و ميخواهد دين اسلام را به انحراف بكشاند؛ اينجا نيز برعهدة مسلمانان است به مخالفت با او برخاسته و او را از حكومت عزل كنند.
اخبار غیبی شهادت سالار شهیدان (ع) توسّط پيامبر (ص)
خداوند اولين روضهخوان حضرت سيّدالشهدا (ع) بود و به اين خاطر تمام پيامبران، از مصائب حضرت سيّدالشهدا (ع) آگاه بوده و اشك ريختند.[(س) ] رسول خاتم (ص) نيز در طول حيات شريفشان چندين مرتبه شهادت فرزند گراميشان را براي نزديكان بازگو كردند. يكي از اين افراد، امّ سلمه،[4] همسر پيامبر (ص) بود. در منابع روايي آمده است:
«دَفَعَ رَسُولُ الله (ص) إِلَى أُمِّ سَلَمَةَ قَارُورَةً فِيهَا رَمْلٌ مِنَ الطَّفِّ ؛
روزي پيامبر خاتم (ص) ظرف شيشهاي كه در آن خاك نرمي بود، به امّ سلمه داد و فرمود:
إِذَا تَحَوَّلَ هَذَا دَماً عَبِيطاً فَعِنْدَ ذَلِكَ يُقْتَلُ الْحُسَيْنُ (ع) ؛
هرگاه اين خاك به خون تبدیل شد، بدان كه فرزندم حسين (ع) به قتل ميرسد.
امّ سلمه، اين ظرف شيشهاي را بالاي طاقچه قرار داد. سالها از اين ماجرا ميگذشت. روزي امّ سلمه در عالم رؤيا، پيامبر (ص) را مشاهده كرد كه خاك را بر روي سر خود ريخته و ناله ميزند. امّ سلمه عرض ميكند: چه اتفاقي افتاده است؟ حضرت فرمود:
وَثَبَ النَّاسُ عَلَى ابْنِي فَقَتَلُوهُ وَ قَدْ شَهِدْتُهُ قَتِيلًا السَّاعَةَ
ساعتي پيش، مردمي مزدور و منافق بر فرزندم حمله كرده و او را به شهادت رساندند.»
امّ سلمه پريشان خاطر و هراسان از خواب بيدار شد. سپس به سمت ظرف شيشهاي رفت و ديد خاك نرم، تبديل به خون شده است. در همان لحظه به اخبار غیبی حضرت ايمان آورد و در غم حضرت سيّدالشهدا (ع) گريست.[5]
بيتابي رسول خاتم (ص) از گريستن سيّدالشهدا (ع)
يكي از دستورات تربيتي دين مبين اسلام آن است كه والدين پس از ازدواج فرزندان خود، به ويژه فرزندان دختر، به منازل آنان بروند و محبّت خود را به آنان آشكار سازند؛ همچنين از نوادگان كودك خود غافل نباشند و همانند حضرت سيّدالشهدا (ع) دست نوازش بر سر كودكان و خردسالان بكشند.
رسول خدا (ص) كه مظهر رحمت الهي است، تا زماني كه در قيد حيات بودند، به منزل دختر گراميشان، حضرت زهرا(س) ميرفتند و از احوال ايشان و ديگر اعضاي خانوادة وحي جويا ميشدند. ايشان هنگام ورود، خطاب به آنان ميفرمودند:
«السَّلامُ عليكُم يا اهلَ بيتِ النَبُوّةِ»[6]
هرگاه ايشان صداي گريه فرزندشان، امام حسين (ع) را ميشنيدند به حضرت زهرا(س) ميفرمودند: «اين فرزندم را آرام كن؛ زيرا من طاقت گرية حسين را ندارم.»[7]
اشک عاشقانة حضرت شعيب (ع)
اشك و گرية عادي هيچ سودي براي انسان ندارد؛ امّا دو نوع اشك و گريه از پر ارزشترين گوهرهاي عالم آفرينش به شمار ميرود: يكي گرية براي پروردگار و ديگري گریة بر مصائب حضرت سيّدالشهدا (ع) و ديگر معصومين:.
گريه براي پروردگار، براي هر فردي مفهوم خاصّي دارد؛ گرية انسان گنهكار، گرية خوف و ترس از عذاب الهي است، امّا گرية عاشقان، گرية شوق است. يكي از اين عاشقان، حضرت شعيب (ع) است. مرحوم ملّا احمد نراقي[8] نقل ميكند: آن حضرت براي شوق رسيدن به لقاي الهي، آن چنان گريست كه ديدگانش آسیب ديد و بينايي خود را از دست داد. بعد از مدتی خداوند متعال قوّة بينايي را به او بازگرداند. سپس او چنان گريه كرد كه دوباره از شدّت گريه كور شد و خداوند بار ديگر او را بينا كرد. اين عمل سه مرتبه تكرار شد. بعد از مرتبة سوم پروردگار به حضرت شعيب (ع) فرمود: «به تو ضمانت خواهم داد كه در روز قيامت رستگار شده و وارد بهشت شوي، ديگر اينگونه گريه نكن.» حضرت در پاسخ فرمود: «پروردگارا! خودت ميداني من كاري به بهشت يا جهنّم ندارم؛ من عاشق توام و فقط به عشق رسيدن به تو ميگريم.»[9]
تفاوت اشک براي خدا و اشک برای امام حسین (ع)
گرية شوق يا خوف از پروردگار ویژة انسانهاست و ديگر موجودات، أعمّ از ملائكه و آسمانها و زمين چنين گريهاي ندارند؛ زيرا آنان نه شوق رسيدن به لقاي الهي دارند و نه گنهكارند كه از خوف عذاب الهي بگريند و فقط انسان است كه سحرگاه در حال عبادت و توبه از گناه گريه ميكند و اشك ميريزد. بطور خلاصه باید گفت اشک برای خدا ویژة انسانهاي عاشق و شیفتة خدا و انسانهای گنهكار است. امّا در مورد حضرت سيّدالشهدا (ع) تمام موجودات براي مصائب ايشان گريستند. موجوداتي همانند فرشتگان و جّنيان، آسمانها و زمين، حتّي پرندگان هوا و ماهيان دريا براي حضرت اشك ميريزند. بنابراين شيعيان در اشك ريختن براي سرور شهيدان، با تمام موجودات شريك هستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
[1]. سَکینه، دختر امام حسین(ع) و مادرش رباب دختر امرئ القیس است. نامش را امینه، امنیه و آمنه ذکر کردهاند و لقب وی را سکینه نهادهاند که به معنی وقار و سکون است. از سخن امام حسین(ع) خطاب به وی که فرمود: «تو بهترین بانوانی!/خیرالنساء» در مییابیم که وی در کربلا بانویی رشیده بوده است. آن حضرت حدود هفتاد سال عمر کرد و در سال 117 ق در مدینه و بنابر قولی در راه حجّ عمره از دنیا رفت و در قبرستان بقیع مدفون گشت.
[2]. بحارالأنوار:45/140-141؛ لهوف فی قتلی الطفوف:188-189؛ «قالت سكينة فلما كان في اليوم الرابع من مقامنا رأيت في المـــــــــنام رؤياً و ذكرت مناماً طويلاً تقول في آخره رأيت امرأة راكبة في هودج و يدها موضوعة على رأسها فسألت عنها فقيل لي: هذه فاطمة بنت محمد(ص) أم أبيك فقلت: و الله لأنطلقن إليها و لأخبرن ما صنع بنا فسعيت مبادرة نحوها حتى لحقت بها فوقفت بين يديها أبكي و أقول يا أماه جحدوا و الله حقنا يا أماه بددوا و الله شملنا يا أماه استباحوا و الله حريمنا يا أماه قتلوا و الله الحسين(ع) أبانا فقالت لي: كفى صوتك يا سكينة فقد قطعت نياط قلبي هذا قميص أبيك الحسين(ع) لا يفارقني حتى ألقى الله به.»
[3]. علاوه بر آنکه تمام معصومین: برای حضرت سیدالشهدا(ع) گریستند، تمام انبیای الهی: نیز بر این مصیبت عظیم، اشک ریختند. اکنون به چند مورد اشاره میشود:
الف-گریة حضرت آدم(ع) بر امام حسین ×
در مورد تفسیر آیه 37 از سوره بقره: ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيم ﴾ گفته شده است: حضرت آدم(ع) در ساق عرش چند كلمه نگریست، جبرئیل او را بیاموخت كه بدان كلمات كه اسماء پیامبر(ص) و آلپیامبر: بود پناهنده شود و به این گونه سخن كند:قال: «یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی(ع) ، یا فاطر بحق فاطمه(س) ، یا محسن بحق الحسن و الحسینن8و منك الإحسان».
او نیز خدا را به این كلمات سوگند داد و چون به نام حسین(ع) رسید آتش از قلبش برانگیخت و آب از چشمش بریخت. گفت: ای جبرئیل! چه شد كه در ذكر کلمة پنجم قلب من بشكافت و اشک من جاری شد؟ جبرئیل فرمود: این فرزند تو به مصیبتی بزرگ مبتلا شود كه همة مصیبتها در نزد او كوچك باشد. فرمود: ای برادر آن چه مصیبتی است؟
«قال: یقتل عطشاناً غریباً وحیداً فریداً، لیس له ناصر ولا معین و لو تراه یا آدم و هو یقول وا عطشاه وا قلة ناصراه حتی یحول العطش بینه و بین السماء كالدخان فلم یجبه أحد إلا بالسیوف و شرب الحتوف، فیذبح ذبح الشاة من قفاه و ینهب رحلة أعدائه و تشهر رؤسهم، هو و انصاره فی البلدان و معهم النسوان، كذالك سبق فی علم الواحد المنان.»
گفت: كشته میشود در حالتی كه تشنه باشد و بیكس باشد و تنها و فرید باشد و او را ناصری و معینی نباشد. ای آدم، اگر او را ببینی در حالتی كه میفرماید: «وا عطشاه وا قلة ناصراه» تا گاهی كه از تشنگی چشمش چنان تاریك میشود كه آسمان را نتواند دید و هیچ كس او را جواب نگوید الا با زبان شمشیر و شراب مرگ. پس او را میكشند چنانكه گوسفند را از قفا سر میبرند، و احمال و اثقال او را دشمنان او به نهب و غارت میبرند و سر او و اصحاب او را بر سنان - نیزهها – میكنند و در شهرها میگردانند و اهلبیت او را اسیر میگیرند.
چون این سخن به پایان رفت آدم(ع) و جبرئیل چون زن بچه مرده گریستند. (بحارالأنوار:44/245)
ب-اطّلاع یافتن حضرت نوح(ع) از شهادت امام حسین(ع)
هنگامی كه حضرت نوح(ع) بر كشتی سوار شد و روی زمین را گردش نمود و به زمین كربلا رسید، زمین كربلا كشتی او را نگاه داشت. حضرت نوح(ع) از خطر غرق شدن ترسید و فرمود:
«الهی! طفت جمیع الدنیا و ما أصابنی فزع مثل ما أصابنی فی هذه الأرض»، پروردگارا، من جمیع دنیا را گردش كردم و در هیچ موضعی نظیر این زمین خوفناك ندیدم .
فنزل جبرئیل و قال: «یا نوح(ع) ! فی هذا الموضع یقتل الحسین سبط محمد(ص) خاتم الأنبیاء وابن خاتم الأوصیاء(ع) »؛ در این موقع جبرئیل نازل شد و فرمود: اینجا مكانی است كه سبط خاتم انبیاء‘ و فرزند خاتم اوصیاء(ع) كشته خواهد شد .
نوح(ع) فرمود: قاتل او كیست؟ جبرئیل فرمود: قاتل او كسی است كه اهل هفت آسمان و زمین او را لعنت میكنند.پس نوح او را چهار مرتبه لعنت کرد. سپس كشتی حركت كرد تا كوهی ظاهر شد و بر آن قرار گرفت.(بحارالأنوار:44/243)
ج-حضرت ابراهیم(ع) و گذر او از قتلگاه امام حسین(ع)
هنگامی كه گذر حضرت ابراهیم(ع) به كربلا افتاد و به قتلگاه امام حسین(ع) رسید اسبش به زمین افتاد. آن حضرت از بالای اسب بر زمین فرود آمد، سرش شكست و خون جاری شد. زبان به استغفار گشود و گفت: پروردگارا! آیا از من گناهی صادر شده است؟ جبرئیل نازل شد و فرمود: گناهی از تو سر نزده بلكه در این مكان سبط خاتم انبیاء(ص) شهید خواهد شد و خون تو به موافقت خون او جاری گردید. حضرت ابراهیم گفت: قاتل او كه خواهد بود؟ گفت: آن كسی است كه اهل آسمانها و زمین او را لعنت خواهند كرد. (بحارالأنوار:44/243)
د- گریة حضرت اسماعیل(ع)
گوسفندان حضرت اسماعيل(ع) كنار شط و نهر و آب فرات ميچريدند كه چوپان براى حضرت خبر آورد كه چند روز است گوسفندان از اين نهر آب نمىخورند. حضرت اسماعيل(ع) سبب آن را از خداوند متعال پرسيد؟ در این هنگام جبرئيل نازل شد و فرمود: اى اسماعيل(ع) ! سبب آن را از گوسفندان سؤال كن، آنها به تو ميگويند. حضرت اسماعيل(ع) از گوسفندان سؤال كرد كه به چه جهت آب نمىخوريد؟ گوسفندان به زبان فصيح گفتند: به ما خبر رسيده كه فرزند تو حسين× كه نوة دخترى پیامبر، محمّد(ص) است در اينجا تشنه كشته مىشود. پس ما هم به خاطر اين مصيبت محزون هستيم و از اين نهر آب نمىخوريم، به ياد آن اندوه و غم و غصهاى كه بر امام حسين(ع) وارد شد. حضرت اسماعيل(ع) ناراحت و گريان فرمود: چه كسى او را به قتل مىرساند؟ گوسفندان گفتند: قاتلين آن بزرگوار نفرين شدة آسمانها و زمين و همة خلايق هستند. حضرت اسماعيل(ع) نالان و گريان فرمود: بارالها! بر قاتلين حضرتش لعنت فرست.( بحارالأنوار:44/223)
ه-حضرت موسی(ع) و عبور از كربلای امام حسین(ع)
روایت شده موقعی كه حضرت موسی(ع) با یوشع بن نون(ع) به زمین كربلا عبور كردند بند نعل حضرت موسی(ع) پاره شد و خاری به پای آن بزرگوار رفت و خون جاری شد. گفت: پروردگارا! مگر چه گناهی از من صادر شده كه بدین كیفر گرفتار شدم؟ «فأوحی إلیه: أن هنا یقتل الحسین(ع) و هنا یسفك دمه فسال دمك موافقة لدمه.»
خطاب رسید: خون حسین(ع) در این موضع ریخته خواهد شد. خون تو نیز برای این كه با خون آن حضرت موافقت كند جاری گردید. موسی(ع) فرمود: حسین(ع) كیست؟ خطاب رسید: حسین(ع) سبط محمّد مصطفی(ص) و فرزند علی مرتضی(ع) است. موسی(ع) فرمود: قاتل آن حضرت كیست؟ وحی نازل شد: كشندة او كسی است كه ماهیان دریا و وحوش صحرا و پرندگان هوا او را لعنت خواهند كرد. موسی(ع) هم بر یزید لعنت فرستاد. (بحارالأنوار:44/244) .
و-حضرت سلیمان(ع) و مقتل حسین(ع)
روایت شده است كه سلیمان(ع) بر بساط خویش جای داشت و در هوا عبور میكرد. ناگاه روزی از زمین كربلا خواست درگذرد، باد بساط او را پراکنده ساخت، چنانكه سلیمان(ع) بیمناك شد تا مبادا او را به خاك افكند. در این وقت باد از وزیدن بایستاد و بساط او به خاك در افتاد .
«فقال سلیمان(ع) للریح: لم سكنت؟ فقالت: إنّ هنا یقتل الحسین(ع) »
فرمود: ای باد تو را چه افتاد كه ساكن گشتی؟ گفت: مقتل حسین بن علی(ع) اینجاست. سلیمان(ع) فرمود: قاتل او چه كسی است؟ باد گفت: «لعین أهل سماوات و الأرض، یزید». پس سلیمان(ع) دست برداشت و او را لعن فرستاد و به دعای بد یاد كرد. در این وقت جن و انس ایمن گشتند و باد وزیدن گرفت و بساط طریق سلامت سپرد. (بحارالأنوار:44/244)
ز-گریة حضرت زكریا(ع) بر امام حسین(ع)
حضرت بقیة الله# در پاسخ سعد بن عبدالله در ضمن حدیثی طولانی میفرماید: حضرت زكریا(ع) از پروردگارش درخواست نمود كه اسامی پنج تن را به او بیاموزد. جبرئیل(ع) بر او نازل شد و آنها را به او آموخت. هرگاه زكریا اسم محمد(ص) و علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) را میبرد اندوهش برطرف میشد، ولی همین كه اسم حسین(ع) را میبرد بغض گلویش را میفشرد و نفسش به شماره میافتاد و گریهاش میگرفت. روزی فرمود: خداوندا! چه سرّی دارد كه هرگاه اسم چهار نفر از اینان را میبرم غم و اندوهم برطرف میشود و خاطرم تسكین مییابد، ولی هنگام نام بردن از حسین(ع) اشكم جاری و آه و نالهام بلند میشود؟ خداوند متعال، ماجرای امام حسین(ع) را به او خبر داد و فرمود: ﴿كهیعص﴾ كاف اسم كربلا، هاء هلاكت خاندان پیامبر(ص) ، یاء یزید كه به حسین(ع) ظلم و ستم نمود، عین اشاره به عطش و تشنگی حسین(ع) و صاد صبر اوست .
زكریا كه این مطالب را شنید سه روز از مسجدش بیرون نرفت و دستور داد كسی بر او وارد نشود و شروع به گریه و زاری نمود و ذكر مصیبت او این عبارت بود: خداوندا! آیا بهترین آفریدگانت به فرزندش مصیبت زده میشود؟ آیا چنین مصیبتی بر آستانه آنان فرود میآید؟( بحارالأنوار:44/178)
ح-حضرت عیسی(ع) و كربلای حسین(ع)
در خبر است كه عیسی(ع) را با حواریون گذر به اراضی كربلا افتاد، ناگاه شیری را نگریستند كه طریق را بر روندگان مسدود ساخته بود. شیر به سوی عیسی(ع) پیش آمد و گفت: «إنی لم أدع لكم الطریق حتی تلعنوا یزید قاتل الحسین(ع) »؛ نمیگذارم شما درگذرید الا آن كه یزید را كه كشنده حسین(ع) است لعن كنید. عیسی(ع) فرمود: حسین(ع) كیست؟ «قال: سبط محمد النبی الأمی(ص) و ابن علی الولی(ع) »؛ سبط پیامبر(ص) و فرزند علی ولی الله(ع) است .عیسی(ع) پرسید: قاتل او كیست؟ شیر گفت: قاتل او یزید ملعون است كه وحوش بیابانها و درندگان صحراها بویژه در روزهای عاشورا او را لعن كنند .پس عیسی(ع) دست برداشت و یزید را لعن و نفرین نمود. در این وقت شیر از طریق كناری رفت و حواریّون ایمن شدند و به جانب مقصود عبور كردند . (بحارالأنوار:44/244)
ط-حضرت محمّد(ص) و تربت امام حسین(ع)
ابوبصیر گوید؛ امام صادق(ع) فرمود: جبرئیل بر رسول خدا(ص) فرود آمد. در آن هنگام حسین(ع) نزد حضرتش به بازی مشغول بود. پس جبرئیل او را آگاه ساخت كه امّت ایشان، این فرزند را میكشند. رسول خدا(ص) گریست و سپس جبرئیل عرض كرد: آیا تربتی را كه بر روی آن كشته میشود به شما نشان دهم؟ امام ادامه دادند: ناگاه فاصله میان محل نشستن رسول خدا(ص) و قتلگاه حسین(ع) در زمین فرو رفت، به طوری كه دو مكان به هم متصل شدند و جبرئیل مشتی از آن خاك برگرفت. سپس در كمتر از یك چشم بر هم زدن دو مكان از هم دور شدند و به حالت اول خود بازگشتند. سپس جبرئیل خارج شد در حالی كه میفرمود: خوشا به حال تو ای خاك و خوشا به حال آنكه در اطراف تو كشته میشود. (بحارالأنوار:44/232)
البتّه گفتنی است در این زمینه روایات دیگری نیز دربارة سایر پیامبران: موجود است كه طالبان میتوانند به کتاب بحارالأنوار، جلد 44 و كتاب خصائص الحسینیه، مراجعه نمایند .
[4]. نامش هند و دختر ابو امیة مخزومی بود. امّ سلمه همسر گرامی رسول خدا(ص) و امّ المؤمنین بود. وی در ابتدا و در اولین ازدواج خود، همسر ابو سلمة مخزومی بود. او و همسرش از پیشگامان در اسلام بودند. در مهاجرت به حبشه شرکت داشتند. ام سلمه چهار فرزند به نامهای سلمه، عمر، زینب و درّه داشت. آنان پس از بازگشت از حبشه به مکه، در هجرت دیگری به مدینه مهاجرت کردند. ابوسلمه در جنگ احد زخم مهلکی برداشت و مدّتی بعد بر اثر آن درگذشت. امّ سلمه بعد از شهادت همسرش و پیش از جنگ احزاب به همسری پیامبر(ص) در آمد. او بعد از حضرت خدیجه(س) ، برترین و با فضیلتترین همسران پیامبر(ص) بوده است. وی پس از رحلت رسول خدا(ص) ارتباط خود را با اهلبیت: حفظ کرد و در حادثه سقیفه در برابر ابوبکر به دفاع از امیرالمؤمنین علی(ع) پرداخت و به دلیل دفاع از حق امامت او و حقوق حضرت فاطمه زهرا(س) در فدک، یک سال از دریافت مستمری محروم گردید. در زمان خلافت امام علی(ع) عایشه کوشید امّ سلمه را وادار کند که به گروه مخالفان امام بپیوندد، اما امّ سلمه از پیوستن به آنها سر باز زد و کوشید عایشه را از دشمنی با علی(ع) و رفتن به بصره باز دارد.
وی آنچنان مورد اعتماد اهلبیت: بود که امام حسین(ع) به هنگام عزیمت به کربلا، ودایع و امانات مخصوص خود را به وی سپرد. او پس از حادثة کربلا به عزاداری برای شهدای اهلبیت: پرداخت و سرانجام در سال 84 قمری دار فانی را وداع گفت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. (رياحين الشريعه:2/283-284)
[5]. بحارالأنوار: 45، 232: «وَ جَاءَ فِي الْمَرَاسِيلِ: أَنَّ سَلْمَى الْمَدَنِيَّةَ قَالَتْ دَفَعَ رَسُولُ الله(ص) إِلَى أُمِّ سَلَمَةَ قَارُورَةً فِيهَا رَمْلٌ مِنَ الطَّفِّ وَ قَالَ لَهَا إِذَا تَحَوَّلَ هَذَا دَماً عَبِيطاً فَعِنْدَ ذَلِكَ يُقْتَلُ الْحُسَيْنُ قَالَتْ سَلْمَى فَارْتَفَعَتْ وَاعِيَةٌ مِنْ حُجْرَةِ أُمِّ سَلَمَةَ فَكُنْتُ أَوَّلَ مَنْ أَتَاهَا فَقُلْتُ مَا دَهَاكِ يَا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَتْ رَأَيْتُ رَسُولَالله(ص) فِي الْمَنَامِ وَ التُّرَابُ عَلَى رَأْسِهِ فَقُلْتُ مَا لَكَ فَقَالَ وَثَبَ النَّاسُ عَلَى ابْنِي فَقَتَلُوهُ وَ قَدْ شَهِدْتُهُ قَتِيلًا السَّاعَةَ فَاقْشَعَرَّ جِلْدِي فَوَثَبْتُ إِلَى الْقَارُورَةِ فَوَجَدْتُهَا تَفُورُ دَماً قَالَتْ سَلْمَى فَرَأَيْتُهَا مَوْضُوعَةً بَيْنَ يَدَيْهَا.»
[6]. تفسير فرات الكوفي: 340؛ فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ [عَلِيُ ] بْنُ مُحَمَّدٍ قِرَاءَةً عَلَيْهِ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي عَبْدِ الله جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) [قَالَ :] [لَمَّا] ابْتَنَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ بِفَاطِمَةَ [(س) ] فَاخْتَلَفَ رَسُولُ الله[(ص) ] إِلَى بَابِهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً كُلَّ غَدَاةٍ يَدُقُّ الْبَابَ ثُمَّ يَقُولُ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَةِ الصَّلَاةَ رَحِمَكُمُ الله إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً قَالَ ثُمَّ يَدُقُّ دَقّاً أَشَدَّ مِنْ ذَلِكَ وَ يَقُولُ أَنَا [إِنِّي ] سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُم.
[7]. سبل الهدى و الرشاد في سيرة خير العباد:11/74؛ «و روى الإمام أحمد عن أبي أمامة الباهليّ رضي الله تعالى عنه قال: قال رسولالله(ص) : «لا تبكوا هذا الصّبيّ» يعني حسيناً(ع) فكان يوم أمّ سلمة فنزل جبريل(ع) فقال رسول الله(ص) لأمّ سلمة: «لا تدعي أحدا يدخل»، فجاء الحسين(ع) فأخذته و احتضنته، فبكى فخلته يدخل حتّى قعد في حجر النّبي(ص) فقال جبريل(ع) : إن أمتك ستقتله، قال «يقتلونه و هم مؤمنون؟» قال: نعم، و أراه من تربته.»
[8]. احمد بن محمد مهدى بن ابىذر نراقى، معروف به فاضل نراقى فرزند ملا مهدی نراقی از عالمان برجستة شیعه در قرن سیزدهم هجری است. وى در سال 1185 ق (مطابق با 1150 ش) در نراق به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی خود را نزد پدر گذراند و سپس سفری به عراق داشت و از محضر عالمان آن سرزمین بهره برد. او نزد اساتیدی مانند سید محمّد مهدی بحرالعلوم، میرزا مهدی شهرستانی، شیخ جعفر کاشف الغطاء و صاحب ریاض درس خواند و پس از وفات پدر، مرجعیت عامة مردم را در وطن خویش عهدهدار شد. ملا احمد تألیفات بسیاری در علوم مختلف اسلامی داشت که نشان از جایگاه علمی او دارد. از معروفترین آثار او میتوان به دو اثر فقهیِ «مستند الشیعة» و «عوائد الأیام» و کتاب اخلاقی«معراج السعادة» اشاره کرد. فاضل نراقی در جریان حملة روسها به ایران و اشغال مناطقی از آن با مردم همراه شد و سرپرستی آنان را در تظاهرات بر عهده گرفت. سرانجام در سال 1245 ق در کاشان درگذشت و بدنش را در حرم امیرالمؤمنین ×به خاک سپردند. (أعيان الشيعة:3/184؛ معراج السعادة:16-27)
[9]. معراج السعادة: 724؛ علل الشرائع:1/57؛ «قال رسول الله ‘ : بكى شعيب × من حب الله عز وجل حتى عمى، فرد الله عز وجل عليه بصره، ثم بكى حتى عمى فرد الله عليه بصره، ثم بكى حتى عمى فرد الله عليه بصره، فلما كانت الرابعة أوحى الله إليه: يا شعيب، إلى متى يكون هذا أبداً منك، إن يكن هذا خوفاً من النار فقد أجرتك، وان يكن شوقاً إلى الجنة فقد أبحتك، قال: إلهي وسيدي أنت تعلم إني ما بكيت خوفاً من نارك ولا شوقاً إلى جنتك، ولكن عقد حبك على قلبي فلست أصبر أو أراك.»
برگرفته از
کتاب: آیین اشک عزا در سوگ سید الشهدا علیه السلام
نوشته: استاد حسین انصاریان