.
.
.
.
.
.
بودند کسانی که بی خبر از آن حادثه بزرگ به کسب و کارشان مشغول بودند. بودند کسانی که حق را شناختند اما سر یاری کردن امام (ع) را نداشتند. بودند کسانی که از میانه راه بازگشتند.
بودند کسانی که شبانه امام (ع) را ترک کردند. بودند کسانی که تا ظهر عاشورا در جبهه امام(ع) جنگیدند اما گریختند. بودند کسانی که دنیایشان را در سپاه یزید دیدند و به روی حجت خدا تیغ کشیدند. بودند کسانی که از سپاه یزید به سپام امام حسین (ع) شتافتند. و بودند کسانی که تا پای جان در راه امام (ع) جنگیدند و جاودانه شدند. و امروز کربلا هنوز کربلاست و هنوز تاریخ در ظهر عاشورا زنده است. کربلا تنها آزمون مردمان عراق و شام و مدینه در سال 61 هجری نبود. صحرای کربلا وسعتی به اندازه زمین و آسمان دارد و عاشورا در هر لحظه از تاریخ در جریان است. هنوز دعوت امام پابرجاست: «من کان فینا باذلا مهجته و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا»[2]؛ آنکه قصد نثار خون خود در راه ما را دارد.و طالب دیدار خداست با ما کوچ کند. چگونه با قافله کربلا همراه شویم؟ کربلا با عافیت طلبی بیگانه است و عافیت طلبان هرگز قدم به کربلا نگذاشتند. تشنگان دنیا نیز که محبت دنیا کر و کورشان کرده بود در چاه ابن زیاد افتادند. عده ای خیر خواهانه امام حسین (ع) را به صلح با یزید دعوت کردند و با امام راهی نشدند. آنها هم که از جان و مال و فرزندانشان بیمناک بودند بهانه ها تراشیدند تا بازگردند و… انتخاب با ماست که چگونه باشیم تا از قافله جا نمانیم. زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی به کاروان شهیدان نینوا برسی امام پیک فرستاده در پی ات، برخیز! در انتظار جوابت نشسته، تا برسی چه شام باشی و کوفه، چه کربلا ای دل! مقیم عشق که باشی، به مقتدا برسی زهیر باش! بزن خیمه در جوار امام که عاشقانه به آن متن ماجرا برسی مرید حضرت ارباب باش و عاشق باش! که در مقام ارادت به مدعا برسی تمام خاک جهان کربلاست، پس بشتاب درست در وسط آتش بلا برسی زهیر باش دلم! با یزید نفس بجنگ! که تا به اجر شهیدان نی نوا برسی شاعر : مریم سقلاطونی