.
.
.
.
.
.
لابد به خاطر دارید که سابقاً گفتیم آیـه ی 20 از سوره ی فتح نوید روم را به مسلمین داد و آن آیه این است «واخری لم تقدروا علیها قد احـاط الله بها و کان الله علی کـل شـیء قدیرا» یعنی: «خداوند (علاوه بر غنائم خیبر) وعده ی غنیمت های دیگری که دسترسی به آنها نداشتید داد، خدا به آنها احاطه داشته و برهر چیز تواناست».
این آیه به اتفاق غالب مفسران اشاره به فتح ایـران و روم است،
همان ایران و رومی که هیچ گاه به خیال عرب خطور نمی کرد که بتواند بر آنها غلبه پیدا کند زیرا عرب همیشه مطیع و تحت الحمایه ی یکی از آن دو دولت مقتدر بود و پر واضح است که این گونه مژده هـا بـرای این مردمی که بر حسب ظاهر دارای قدرت و بضاعت نبودند چه انداره مسرت آمیز بود.نخستین نامهای که رسول اکرم به هرقل امپراطور روم ارسال فرمود بدین مضمون بود: بسم الله الرحمن الرحیم من محمد رسول الله الی هرقل عظیم الروم …. (نامه ایست) از طرف محمد فرستاده ی خدا به سوی هرقل بزرگ روم درود بر کسی که از راه راست پیروی نـماید مـن تـو را به سوی آئین اسلام دعوت مـی کنم. اسـلام را قـبول کن تا نجات یابی و خداوند اجر عمل به آئین مسیح و اسلام به تو عنایت کند؟و اگر نپذیری گناه رعایا به گردن تو است. ای اهـل کـتاب بـیائید کلمهای را که میانه ی ما و شماست بپذیرید که جـز خـدا را نپرستیم و کسی را با او شریک نکنیم و بعضی از ما بعضی را به خدائی نگیرد.
نوید پیغمبر
علاوه بر اخبار قرآن، پیغمبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) نیز بارها به مسلمین مژده می داد که بر روم و فـارس چیره خواهید شد.
هنگام حفر خندق مسلمانان به سنگی برخوردند که هرچه کلنگ به آن می زدند از جا کنده نمی شد! ناچار به محضر پیامبر آمدند و موضوع را گزارش دادند. آن حضرت کلنگ را گـرفت و ضـربت سختی به پیکر سنگ نواخت، صدای اصطکاک آهن و سنگ با نوای جالب تکبیر پیغمبر (صلی الله و علیه وآله) به گوش همه رسید. در همان وقت از سنگ برقی جهید و ثلث آن شکست و همینطور ضربت دوم و سوم را نواخت و هـر مـرتبه بـرقی می جهید و ثلثی از سنگ شکسته می شد.
پس از جهش برق اول فرمود: «شام و قصرهای سرخ زمین روم را مشاهده نمودم» و پس از روشنائی ضـربت دوم فـرمود: «قـصرهای سفید مدائن(ایران) را دیدم» و در جهیدن برق سوم فرمود: «قصرهای یـمن و صنعا را تماشا کردم»
آنگاه فرمود: «ان الله سیفتح لکم هذه المواطن: حتما خداوند این کشورها را برای شما می گشاید».
جمعی از مـنافقین کـه دل تـاریک و فکر کوتاه داشتند گفتند: «از کارهای محمد به شگفت نیستند که از یک طرف از تـرس دشـمن دور مدینه خندق می کند و از طرف دیگر به شما مردم ساده لوح وعده ی تصرف قصرهای کسری و قیصر می دهد؟!»
در جواب آنها آیـه ی مـعروف قـل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء نـازل شـد یـعنی بگو ای خدای صاحب ملک، ملک را به هر که خواهی می دهی و از هر که خواهی می ستانی. (آیـه 26 سـوره ی آل عـمران)
نامه ی پیغمبر به خسرو پرویز
اواخر سال ششم هجرت بود که رسول اکرم تصمیم گـرفت بـرای پادشاهان و زمامداران هر کشور و استاندارها نامهای ارسال دارد و آنها را به سوی اسلام دعوت نماید، مـراحل مـقدماتی انـجام یافت و در اول سال هفتم نامه ها را به وسیله ی چند نفر از مسلمین که از هر جهت شایستگی داشتند ارسـال فـرمود.
طبق بسیاری از مدارک تاریخی نامهای که به سوی خسرو شاهنشاه ایران ارسال شد بدین صورت بـود: بـسم الله الرحـمن الرحیم من محمد رسول الله الی کسری عظیم فارس سلام علی من اتبع الهدی و آمن بـالله و رسـوله و شهدان لاالهالاالله وحده لاشریک له و ان محمدا عبده و رسوله ادعوک بدعایة الاسلام فـانی انـا رسـول الله الی الناس کافة لانذرمن کان حیا و یحق القول علی الکافرین اسلم تسلم فان اییت فعلیک اثـم المـجوس-مـحمد رسول الله)
یعنی: (این نامه) از طرف محمد فرستاده ی خداوند به سوی کسری بزرگ فـارس اسـت، درود بر کسی که از راه راست پیروی نموده و ایمان به خداوند و فرستاده ی او بیاورد، و گواهی دهد که به جز (اللّه) خدائی نـیست و مـحمد بنده و رسول اوست، من تو را به سوی اسلام دعوت می کنم چون من فـرستاده ی خـدا به سوی همه ی مردم هستم تا آنانی را کـه دل زنـده دارنـد انذار کنم، و بر کافرین حجت تمام بـاشد (ای کـسری!) اسلام آور تا از عواقب به دور باشی، والا گناه همه مجوس به گردن تو خواهد بود».
مـردی بـه نام عبدالله بن حذافه مامور شـد کـه نامه را بـه ایران بـبرد و شـخصا به دست خود خسرو بدهد. عبدالله بـا عزمی راسـخ به طرف ایران آمد، و اتفاقا در همان سال دجله ی بغداد طغیان کرده بود، و هـمه راه ها خراب و مسدود شده بود.
عبدالله تـوانست با زحمتی طاقت فـرسا خـود را به درباری که در دنیای آن روز بـی نـظیر بود برساند، پس از یک سلسله تشریفات برای عبدالله ساعتی معین شد که حضور شـاهنشاه بـرسد وقتی وارد(کاخ ابیض) خسرو شـد بـدون انـجام تشریفات دربار کـه هـمه می بایست در برابر خـسرو بـا کمال تواضع خم شوند، به جای خود نشست.
شاه دستور داد که خدمتگذار مخصوص نامه را بـگیرد عـبدالله شخصاً نامه را بدست او داد، آنگاه فرمان داد تـا مـترجم نامه را بـه پارسی تـرجمه کـند، همین که مترجم جمله ی «اول» را بـه این مضمون «از طرف محمد فرستاده خدا به سوی کسری بزرگ فارس» ترجمه نمود خسرو برآشفت و فریاد مـهیبی زد و گـفت: این محمد کیست که نام خـود را بـر اسـم مـن مـقدم داشته، فورا نـامه را پاره کـرد و سوزانید! و نگذاشت بقیه ترجمه شود، وقتی عبدالله به مدینه آمد و سرگذشت را حضور رسول اکرم گزارش داد فرمود: اللهـم مـزق مـلکه- خدایا مملکتش را از هم بپاش.
فتح ایران
سـنه ی 14 هـجری کـه سـپاه اسـلام آمـاده ی جنگ رسمی با ایران شد و در آن زمان شاهنشاه ایران یزدگرد بود، دو فتح برای مسلمین در ایران پیش آمد که مایه ی تسلط آنها بر تمام ایران گردید؛ یکی فـتح پایتخت عظیم و بی نظیر ایران (تیسفون) که از شهرهای مدائن بود و دیگری فتح نهاوند که تاریخ آن را فتح الفتوح می نامد.
اردوی مسلمین به فرماندهی سعد بن ابی وقاص پس از فتح قادسیه و بابل و بهرسیر، به آسانی تـوانستند پایـتخت را به تصرف درآورند وقتی بهرسیر تصرف شد فاصله ی آنها با پایتخت بیش از دجله نبود، ولی اتفاقا در همان روزها دجله طغیان کرد، و اعراب که امواج دیوانه آن را می دیدند سخت می هراسیدند.
در همین هنگام بـرای سـعد فرمانده کل خبر رسید که یزدگرد شروع به حمل خزائن نموده و اگر شتاب نکنید چیزی در پایتخت نخواهد ماند. فرمانده؛ سپاهیان را جمع نمود و آنها را بـرای عـبور از دجله تشجیع نمود. مردی بـه نام عـاصم که به دلاوری معروف بود نقشه ماهرانهای کشید و با شصت نفر سوارکار آزموده از دجله به آسانی عبور کرد نقشهاش این بود که مرکب ها را از دو نوع نـر و مـاده انتخاب کرد تا بـه هوای یـکدیگر از آب بگذرند.
آن شصت نفر که عبور کردند جمعی دیگر هم به آنها پیوستند، سعد وقتی وضع را سهل و آسان دید فرمان عمومی داد اردو وارد دجله شد. عبور دسته جمعی آنها با زمزمه ی مخصوص «حسبنا الله و نـعم الوکـیل»که ورد آنها بود منظره ی مهیبی به آنها داده بود به طوری که ایرانیان از مشاهده ی آنها سخت حیران و پریشان حال شده بودند، سپاه به ساحل دجله رسید. یزدگرد و بیشتر مردم پایتخت رو به فرار نهادند. کاخ ابیض شـاهنشاهی بـه تصرف مسلمین درآمـد. سعد وارد ایوان کسری شد. نماز فتح به جا آورد و فریضه ی نماز جمعه را در پایتخت اداء نمود، و سه روز بعد از فتح شروع بـه جمع و تقسیم اموال و ذخائر پایتخت نمود و مقدار کثیری برای مدینه فرستاد. غـنیمتی کـه از امـوال و ظروف زرین و سیمین و جواهر و مواشی و غیر اینها نصیب آنها شد جداً بی سابقه بود. تنها یک قـطعه فـرش ابریشمین که به «بهار خسرو» معروف بود و شصت گز در شصت گز بود و انـواع گـلها و گـیاهان و درخت ها که شاخ و گل های آنها با سیم و زر و گوهر بر همان بساط نشانده شده بود و مـنظره ی یک گلستان زیبا داشت.
وقتی در مدینه به منظور تقسیم پاره نمودند و یک تکه آن سهم عـلی علیه السلام شد بـه بـیست هزار درهم فروخته شد، پس از فتح مدائن «جلولاء» را گرفتند و در این فتح نیز غنائم بسیاری به اضافه عده ای از بانوان و دختران زیبای شاهزاده نصیب آنها شد پس از چند شهر دیگر نهاوند را فتح کردند و در آنجا گنج های خـسرو به آنها تسلیم شد و بالاخره تدریجا استان های آذربایجان و ری و اصفهان و فارس و کرمان و سیستان و غیر اینها را گرفتند، و با این کیفیت یکی دیگر از خبرهای غیبی قرآن علی رغم منافقین درست از آب درآمد و از آن وقت کشور ایران زیـر پرچـم اسلام واقع شد.
نامه ی پیغمبر به هرقل
نخستین نامهای که رسول اکرم به هرقل امپراطور روم ارسال فرمود بدین مضمون بود: بسم الله الرحمن الرحیم من محمد رسول الله الی هرقل عظیم الروم سلام علی من اتـبع الهـدی اما بعد فانی ادعوک بدعایة الاسلام اسلم تسلم یؤتک الله اجرک مرتین فان تولیت فانما علیک اثم الاکارین و یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الاالله و لانـشرک بـه شیئا و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا با نامسلمون یعنی:(نامه ایست) از طرف محمد فرستاده ی خدا به سوی هرقل بزرگ روم درود بر کسی که از راه راست پیروی نـماید مـن تـو را به سوی آئین اسلام دعوت مـی کنم. اسـلام را قـبول کن تا نجات یابی و خداوند اجر عمل به آئین مسیح و اسلام به تو عنایت کند؟و اگر نپذیری گناه رعایا به گردن تو است. ای اهـل کـتاب بـیائید کلمهای را که میانه ی ما و شماست بپذیرید که جـز خـدا را نپرستیم و کسی را با او شریک نکنیم و بعضی از ما بعضی را به خدائی نگیرد.
همان روز که عبداللّه به طرف ایران آمد یکی از اصحاب بـه نام دحـیة بـن خلیفه هم به طرف روم حرکت نمود.(این نامه) از طرف محمد فرستاده ی خداوند به سوی کسری بزرگ فـارس اسـت، درود بر کسی که از راه راست پیروی نموده و ایمان به خداوند و فرستاده ی او بیاورد، و گواهی دهد که به جز (اللّه) خدائی نـیست و مـحمد بنده و رسول اوست، من تو را به سوی اسلام دعوت می کنم چون من فـرستاده ی خـدا به سوی همه ی مردم هستم تا آنانی را کـه دل زنـده دارنـد انذار کنم، و بر کافرین حجت تمام بـاشد (ای کـسری!) اسلام آور تا از عواقب به دور باشی، والا گناه همه مجوس به گردن تو خواهد بود».
آن روزها هرقل در راه زیارت بیت المقدس بـود زیرا هنگام جنگ با ایران نذر کرده بود که اگر خسرو را شکست داد پیاده به آنجا برود، امپراطور در حمص بـود کـه دحـیه وارد شد و پس از تشریفاتی نامه را به او رسانید. مترجم نامه را ترجمه کرد، هرقل در هـمان مجلس رسـالت پیامبر را تصدیق نمود اما حاضر برای تبعیت از آئین او نشد؛ به هر حال در سال هشتم دوباره رسول اکـرم تـوسط حـارث بن عمیر نامهای به هرقل (بعضی ایـن نـامه را برای حاکم بصری ضبط کردهاند.) نوشت حامل نامه وقتی به زمین موته رسید یـک نـفر از دربـاریان سلطان روم او را شناخت و به جرم سفارت از پبغمبر همان جا او را گردن زد!
چون خبر کشته شدن او به پیـغمبر رسـید نـاراحت شد و تصمیم بر انتقام گرفت و سپاهی به موته فرستاد، و جنگ معروف موته به وقوع پیوست، ولی از ایـن جـنگ فتحی نصیب مسلمانان نشد اما مقاومت شدیدی که سه هزار نفر در برابر صـد یـا بـه قولی دویست هزار نفر رومی نشان دادند رعبی در رومیان ایجاد نمود.
در سال نهم هجرت نـیز سـپاه فراوانی به سرکردگی خود پیغمبر به تبوک آمد ولی جنگی رخ نداد، در زمان ابوبکر سپاه اسـلام بـاز بـه جنگ رومیان شتافتند. دمشق را محاصره کرده بودند که ابوبکر از دنیا رفت و در سال 14 دمشق به تصرف آنها درآمـد. وقـتی خبر به هرقل رسید فریاد زد: ای شام الوداع الوداع سپس اردن و بیت المقدس را گـرفتند و بـالاخره تـمام شام به تصرف آنها درآمد.
در همان ایام هرقل به طرف قسطنطنیه فرار کرد. کم کم اسکندریه پایـتخت دوم روم، و سـپس تـمام مصر زیر پرچم اسلام آمد، و بطور خلاصه کشمکش مسلمانان با رومیان ادامـه پیـدا کرد تا اینکه در سال 190 هجری بیشتر نقاط روم یعنی آن کشور پهناوری که از قسطنطنیه جنوب اروپا و آسیای صغیر و قسمت شـمالی آفـریقا از مصر تا اقیانوس اطلس قلمرو دولت او بود خراج گذار دولت اسلام شد.
راجع به غنائم روم هـمین نـکته کافی است که بدانیم بعد از فتح شـام آن قـدر غنائم از روم و ایران جمع شده بود کـه بـرای همگی صحابه وظیفه سالیانه از هزار تا پنج هزار درهم مقرر گردید و بر خـلاف پنـدار منافقین وعده ی قرآن باز درسـت از آب درآمـد.
نتیجه
شـاید لازم بـه تذکر نـباشد که غرض از این مقالات صرفا ذکـر داسـتان تاریخی نیست بلکه می خواهیم اثبات کنیم که اینگونه اخبار غیبی جز بـرای کـسی که با عالم دیگر سرو کـار دارد میسر نیست و این یـکی از دلائل نـبوت پیغمبر اسلام است.
منبع:تبیان