امام باقر (ع) فرمود:
روزى پيغمبر اسلام (ص) همراه جابر به طرف خانه حضرت زهرا (عليهاالسلام ) حركت كردند، وقتى كه كنار در رسيدند، پيغمبر (ص) دستش را روى در گذاشت و با صداى بلند فرمود: سلام عليكم .
pan style="font-family: IRANSans,arial,helvetica,sans-serif; font-size: small;">حضرت فاطمه (عليهاالسلام ) فرمود: و عليكم السّلام
حضرت رسول (ص) فرمود: آيا اجازه هست وارد خانه بشويم ؟ حضرت فاطمه (عليهاالسلام ) فرمود: آرى اى رسول خدا.حضرت رسول (ص) فرمود: آيا اجازه هست همراه شخصى كه با من است وارد گردم ؟حضرت فاطمه (عليهاالسلام ) فرمود: سر برهنه هستم .حضرت پيغمبر (ص) فرمود: با رو انداز، خود را بپوشان . حضرت فاطمه (عليهاالسلام ) خود را پوشانيد. بار ديگر حضرت پيغمبر براى خود و جابر طلب اجازه كرد، حضرت فاطمه (عليهاالسلام ) اجازه داد، آنگاه آن دو وارد خانه شدند.(1)گرسنه شكم و شهوتحضرت حجة الاسلام والمسلمين مروج الاسلام والدّين حاج شيخ غلامرضا فيروزيان فرمودند:تابستان سال 1323 در ونك مستوفى منبر ميرفتم . امام جماعت آنجا سيد بزرگوارى بود كه اَلا ن با گذشت ، 55 سال نامش را فراموش كرده ام .بين گفتگوهايى كه با هم داشتيم تعريف كرد:كه يك روز صداى در منزل بلند شد، وقتى آمدم در را باز كردم ، خانمى نيمه برهنه و بى حجاب و آرايش كرده و دست و سينه باز را مقابل خود ديدم ، خواستم درب را ببندم و به او بى اعتنايى كنم . فكر كردم همين كه در خانه يك روحانى با اين قيافه آمده شايد معايب بى حجابى را نميداند: و شايد بتوانم نصيحتش كنم .سرم را پائين انداخته و گفتم بفرمائيد، داخل اطاق شده نشست ، و مسئله اى در مورد ارث از من سئوال كرد. من گفتم خانم منهم از شما مى خواهم مسئله اى بپرسم اگر جواب داديد منهم جواب مى دهيم گفت : شما از من ؟گفتم بله . گفت بفرمائيد؟گفتم : شخصى در محلى مشغول غذا خوردنست غذا هم بسيار مطبوع و خوشبو است ، گرسنه اى از كنار او مى گذرد، پايش از حركت مى ايستد جلوى او مى نشيند شايد تعارفش كند، ولى او اعتنا نمى كند.شخص گرسنه تقاضاى يك لقمه ميكند او ميگويد: غذا متعلق بمن است و نمى دهم هر چه التماس مى كند او به خوردن ادامه ميدهد، خانم اين چگونه آدميست ؟گفت : آن شخص بيرحم از شمر بدتر است .گفتم : گرسنه دو جور است ، يكى گرسنه شكم و يكى گرسنه شهوت .جوان غربى و گرسنه شوت ، خانم نيمه برهنه و زيبائى را مى بيند كه همه نوع عطرها و آرايش هاى مطبوع دارد، هر چه با او راه ميرود شايد خانم توجهى به او بكند و مقدارى روى خوش به او نشان بدهد، جوان او اعتنا نمى كند.جوان : اظهار علاقه ميكند، زن : محل نمى گذارد، جوان : خواهش مى كند، زن ميگويد: من نجيبم و حاضر نيستم با تو صحبت كنم .جوان التماس ميكند، زن : توجه نمى كند. اين خانم چگونه آدمى است ؟خانم فكرى كرد و از جا حركت كرد و از خانه بيرون رفت .فردا درب منزل صدا كرد، رفتم در را باز كردم ، ديدم سرهنگى دم در ايستاده و اجازه ورود مى خواهد، وقتى وارد اطاق شد و نشست . گفت : من شوهر همان خانم ديروزى هستم ، وقتى كه با او ازدواج كردم چون خانواده اى مذهبى بوديم از او خواستم با حجاب باشد، گفت : بعد از ازدواج ، ولى آنچه به او گفتم و خواهش كردم تهديد كردم ، زير بار نرفت ولى ديروز آمد و از من چادر و پوشش اسلامى خواست ، نمى دانم شما ديروز به او چه گفتيد: ماجرا را به او گفتم : او با خود عبايى آورده بود. به من داد و تشكر كرد و رفت .
1- فروع كافى : ج 5، ص 529
منبع: یا مجیر